یک مسافر

... گاهی نگاهی

یک مسافر

... گاهی نگاهی

یک مسافر

خورد تو ذوقم :(

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ب.ظ

امشب تولد عشقم بود. از اسفند سال قبلش، تو فکر بودم چی بخرم. یک هفته آخر خیلی ذهنم درگیر بود. مانتو براش خریدم. بلد نبودم جنس لباس زنونه خوب چیه. برای همین به مامانم و خواهرم گفتم رفتن خریدن. از امروز صبح شروع کردم به بسته بندی مانتو.

یه جعبه براش درست کردم، با همون برند مانتو. از همه مراحلشم فیلم گرفتم که بعد نشونش بدم بخندیم :(

تا ساعت چهار طول کشید. یه کیک هم خریدم براش. از اولش که قناد داشت درستش میکرد ازش فیلم گرفتم که بعد تولد نشونش بدم بخندیم :(

عصر امروز که اومدم وسایل و کیک و ببرم خونشون، یه شکلاتای روی کیک شکست. بردمش قنادی دوباره درستش کرد.

جعبه ای که برای مانتو درست کرده بودم خیلی شیک شده بود. هه! خواهرم میگفت جعبه رو میخرم ازت نبرش!! 9 ساعت وقت برد آخه. خودم روش چاپ زدم مارکشو، بعد تولد میخواستم بهش بگم بخندیم :(

خانوادم هم درگیر کرده بودم که زود کارم آماده شه. آخه مامان و بابام امروز از تهران اومدن ولی سر سفره ناهار، کمکم میکردن.

برادر خانمم خیلی استرس داشت. خخخخ هول کرده بود. پیدا بود از ته دل خوشحاله، مث من :(

خورد تو ذوقم....

وقتی اومدم وسایلو بچینم، پدرخانمم رفت. اصن نموند. بخاطر دختر خودش، نه من.

بعدشم که اومد، برای یه عکس گرفتن التماسشو میکردن! از کفش بچگانه ای که از یک افغانی گرفته بود میگفت، اما حاضر نشد یک بار بگوید "تولدت مبارک"

خواهرم از صبح بهم گفته بود که زیاد مته به خشخاش نذارم و خیلی ذوق به خرج ندم. کسی استقبال نمیکنه ضایع میشی.... همین هم شد :(

برای یه دست زدن، هنگام بازکردن کادو، التماس نکردم فقط! پدر خانمم میگه مرد نباید تو خونه باشه. برای همین عصر جمعه رفت بیرون و تولد نبود. چه حجم تجارتی میتونه باعث بشه یه پدر تولد دخترشو نباشه؟ بعدش اومدین؟؟ چه بیماری وخیمی باعث شد تا لب به کیک تولد نزنید؟ برای نماز اول وقتی که هنوز وقتش نرسیده بود! بیتابی میکنید اما ....

به عشقم نمیگم دلم شکست آخه خیلی خوشحال بود. خودش هم نفهمید. خدایا، تا دنیا دنیاس خنده روی لباش باشه.

امشب هم گذشت.

خانومم؛

خورد تو ذوقم... ولی

تولد که هیچ

عمرمو برات ذوق میکنم

عمرمو برات ساده لوحانه خرج میکنم

چون دوستت دارم

دعا میکنم هیچ وقت این وبلاگو نبینه

همین.

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۱/۲۰
  • ۲۵۷ نمایش
  • یک مسافر

نظرات (۱)

  • عارفه (بانوی دی ماه)
  • تولدشون مبارک خوبیش اینه که شما جبرانش میکنین
    پاسخ:
    هنوز وقتی این متن و میخونم دلم میگیره! کاش نمینوشتمش :(
    ممنون از نظرتون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی